پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان زن نازا
نوشته شده در یک شنبه 19 مهر 1394
بازدید : 157
نویسنده : سینا

داستان زن نازاداستان زن نازا

گویند زنی زیبا و پاک سرشت به نزد حضرت موسی علیه‌السلام، کلیم‌الله، آمد و به او گفت: «ای پیامبر خدا، برای من دعا کن و از خداوند بخواه که به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند.»
حضرت موسی علیه‌السلام دعا کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند. پس ندا آمد: «ای موسی، من او را عقیم و نازا آفریدم.»
حضرت موسی علیه‌السلام به زن گفت: «پروردگار می‌فرمایند که تو را نازا آفریده است.»
پس زن رفت و بعد از یک سال بازگشت و گفت: «ای نبی خدا، برای من نزد پروردگار دعا کن تا به من فرزندی صالح عطا کند.»
بار دیگر حضرت موسی دعا کرد که خداوند به او فرزندی ببخشد. دوباره ندا آمد: «من او را عقیم و نازا بیافریدم.»
موسی به زن گفت: «خداوند عزوجل می‌فرماید تو را نازا بیافریده.»
بعد از یک سال، حضرت موسی همان زن را دید در حالی که فرزندی در آغوش داشت.




اما......
نوشته شده در شنبه 4 مهر 1394
بازدید : 160
نویسنده : سینا




داستان کوتاه ماهیگیری
نوشته شده در پنج شنبه 26 شهريور 1394
بازدید : 228
نویسنده : سینا
 
 
مردی باهماهیگیرمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کنما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"جواب زن خیلی جالب بود.زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم ؟!؟



عکسهایی از گلهای بسیار زیبا
نوشته شده در یک شنبه 15 شهريور 1394
بازدید : 161
نویسنده : سینا
عکس،فال،اس ام اس
عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

 لطفا تا باز شدن كامل عکسها شكیبا باشید.

 

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

 

 



خاطرات و تجربیات دوران آموزشی سربازی
نوشته شده در شنبه 14 شهريور 1394
بازدید : 343
نویسنده : سینا

کی مرخصی میدن؟
از پنج شنبه بعدا ظهر تا صبح شنبه اگر نگهبان نباشید یا به هر دلیل دیگری دستور به ماندن در پادگان را نداشته باشید، مرخص می شوید .
مرخصی در طول هفته نیز از هفته دوم آموزشی به بعد میدن از ساعت چهار بعدازظهر تا صبح روز بعد اگر نگهبان یا گشتی نباشید باز با ممهور شدن
دفترچه مرخصی می توانید از پادگان خارج شوید .
معمولا هفته اول مرخصی نمیدن ، از هفته سوم متاهلین هم هر روز میتونن برن .
اردوگاه یک هفته ای :
اردوگاه به من خیلی خوش گذشت ، چون داخل طبیعت بود ( بیابان پرندک ) و از محیط بسته پادگان خارج شده بودیم
مخصوصا طلوع خورشید صبح ها خیلی دلچسب بود .
اگر جایی مثل بیابان پرندک میبرند شما رو که آب لوله کشی و برق نداره حتما آب معدنی و چراغ قوه ببرید .
داخل اردوگاه علاوه بر کلاس های تئوری ، برنامه های عملی زیر رو داشتیم :
تیر اندازی ۱۰۰ متر و ۲۰۰ متر با اسلحه ژ- ۳ ( که در کل هر فرد باید ۳۶ تیر شلیک میکرد) ، رزم شبانه (ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب صورتمون رو سیاه کردیم
و یه مسافتی را به صورت گروهی پیاده رفتیم و نحوه پیدا کردن راه در شب از طریق ستارگان و کار با قطب نما و از این جور حرف ها …) – پرتاب نارنجک .
یه نکته رو همیشه به یاد داشته باشین و اینکه تو سربازی خودتون رو برای هر شرایط و دستوری آماده کنید و به شایعات اصلا توجه نکنید
مثلا به ما گفته بودن لیسانس ها رو اردوگاه تلو مبرند و دانش آموز ها رو پرندک ، که این اتفاق نیفتاد .
در ضمن یادتون باشه ارتش چرا نداره




خاطرات و تجربیات دوران آموزشی سربازی
نوشته شده در چهار شنبه 11 شهريور 1394
بازدید : 161
نویسنده : سینا

دوران آموزشی سربازیم تموم شد و سعی میکنم برای دوستانی که قرار تازه سربازی برن تجربیاتم رو در اختیارشون بزارم
تا راحتتر این دوران رو سپری کنند .
روز اول خدمت چطور میگذره :
روز اول که برای معرفی میرید با خدوتون وسایل نبرید ، فقط یه ساک خالی که لباس نظامی و وپوتین و … که به شما میدن رو داخلش قرار بدین ، چون
روز اول تقسیم بندی میکنن و گردان و گروهان شما مشخص میشه ، بعد همون روز همتون رو مرخص می کنند و 3 روز مرخصی میدن تا لباس هاتون رو اندازه کنید و علائم رو بچسبانید .
یه پیشنهاد : سعی کنید پوتین و کلاه رو حتما عوض کنید ، 

استحقاقی چیست؟
وسایلی هست که نیروهای مسلح به رایگان در اختیار پرسنل وظیفه می گذارد مانند : ” پلیور ، پتو ، ملحفه ، کیسه انفرادی ، حوله، دمپایی، تاید ، صابون ، جوراب، کاپشن ، کلاه و دستکش ، قند و چای، پوتین و مسواک و خمیر دندان … ”
درکل به شما عدد لباس نظامی میدن ( کویری وجنگلی ) که یکیش برای روز مراسم سر دوشی هست و یکی دیگش هم که باید هر روز بپوشین .
یه چند تا وسیله هم هست که خودتون باید از بوفه پادگان تهیه کنید مثل دفترچه مرخصی ، ساک غذا ، ساک حمام و ساک
واکس ، کیسه دمپایی که در کل بیشتر از ۵ هزار تومان نمیشه ، این وسایل رو از بیرون تهیه نکنید چون باید عینا شبیه همانی باشد که از شما میخواهند و جزو آنکادر کمد شما خواهد بود .
غذا چی بهمان می دهند :
برای صبحانه می توانید منتظر تخم مرغ، حلواشکری، پنیر و کره مربا و عسل ، املت باشید.
برای ناهار : مرغ ، خورش قیمه ، قورمه سبزی ، استانبولی ، جوجه کباب ، سوپ ، عدس پلو ، کوبیده ،
برای شام : کوکو سیب زمینی و کتلت ، ماکارونی ، عدسی ، لوبیا ،
میوه هم بستگی به فصلش دار تابستان هندونه ، خربزه ، زیتون و خرما
گذشته از این معمولاً هر پادگانی برای خودش یک بوفه دارد که دست کم تن ماهی درشان پیدا می شود.




رمز بسم الله…
نوشته شده در سه شنبه 3 شهريور 1394
بازدید : 173
نویسنده : سینا

رمز بسم الله…گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله”آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن ” بسم الله الرحمن الرحیم” در پارچه ای پیچید و با ” بسم الله ” آن رادر گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و “بسم الله” را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشتو با گفتن “بسم الله” در مکان اول خود گذاشت.شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن “بسم الله” از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید




ساده ترين ها و آسان ترين ها
نوشته شده در یک شنبه 13 ارديبهشت 1394
بازدید : 216
نویسنده : سینا

ساده ترين ها و آسان ترين ها

آسان ترين راه آشنايي ،‌ يك سلام است ولي گرم و صميمي .

آسان ترين راه قدرداني ، يك تشكر ساده است ولي خالص و صميمانه .

آسان ترين راه عذر خواهي عدم تكرار اشتباه قبلي است .

آسان ترين راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

آسان ترين راه رسيدن به هدف ، خط مستقيم است .

آسان ترين راه پول در آوردن آن است كه همواره در كارت رعايت انصاف را بكني .

آسان ترين راه احترام ، اجتناب از گزافه گويي و گنده گويي است .

آسان ترين راه جلب محبت آن است كه تو نيز متقابلا عشق بورزي و محبت كني .

آسان ترين راه مبارزه با مشكلات روبه روشدن با آن هاست نه فرار .

آسان ترين راه رسيدن به آرامش آن است كه سالم و بي غل و غش زندگي كني .

آسان ترين  دوستي هميشه بهترين دوستي نيست ، اين را به خاطر بسپار .

آسان ترين  بحث ، بحث درباره چيزهاي خوب و اميدوار كننده است .

آسان ترين برد ، آن است كه خود را از پيش بازنده نداني .

ساده ترين راه خوب زيستن ، ساده زيستن است .

آسان ترين راه دوري از گناه آن است كه هميشه بداني چيزي به نام وجدان داري .

ساده ترين و در عين حال با ارزش ترين عشق ، بي رياترين آن است .

آسان ترين راه بودن ، آن است كه حس بودن هميشه در وجودت شعله ور باشد .

آسان ترين راه راحت بودن آن است كه خودت را همان طور كه هستي بپذيري و در همه حال خودت باشي .

و بالاخره ساده ترين راه خوشبخت زيستن آن است كه همان طور كه براي خودت ارزش قايلي براي ديگران نيز ارزش قايل شوي

بدون توجه به موقعيت طرف مقابل .

حالا كمي مكث كنيد و ببينيد به همين راحتي مي توانيد آسان و ساده روزگار را به خوشي سپري كنيد .




ماجرایی آموزنده : هیج مانعی در دنیا وجود ندارد!
نوشته شده در یک شنبه 6 ارديبهشت 1394
بازدید : 127
نویسنده : سینا


پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است




قاضي زيرك!!
نوشته شده در شنبه 5 ارديبهشت 1394
بازدید : 255
نویسنده : سینا

دو پیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگری قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. اولی گفت: به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی! از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم. دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم. قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن. پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم. سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.

قاضي به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويي؟

او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد. قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است. به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم.




صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد